پیچیدگی معادلات سیاسی و امنیتی در غرب آسیا و تعدد عدم قطعیتها در این منطقه موجب شده است تا بسیاری از تحلیلهای سیاسی و امنیتی در قبال این منطقه در معرض بیاعتباری قرار گیرند. بر این اساس، اعتبارسنجی تحلیلها در قبال مسائل پیچیده و پر از ابهام این منطقه یکی از کارهای مهم مطالعاتی است تا بتوان روندهای جاری در غرب آسیا را شناسایی و بر اساس آن سیاستگذاری کرد. سفر دونالد ترامپ به سه کشور عربستان، قطر و امارات، لایههای آشکار و پنهانی داشت.
لایههای آشکار این سفر شامل دستیابی به قراردادهایی به ارزش ۶۰۰ میلیارد دلار با عربستان سعودی، توافقی به ارزش ۲۴۳ میلیارد دلار با قطر و 200 میلیارد دلار با امارات بود. به این ترتیب دونالد ترامپ سفر خود به خلیج فارس را با مجموع تعهدات سرمایهگذاری به ارزش ۱.۴ تریلیون دلار به پایان رساند؛ موفقیتی بینظیر در تاریخ آمریکا آن هم در قالب یک سفر به منطقه. لایه ظاهری دیگر این سفر به رسمیت شناختن حکومت احمدالشرع در سوریه توسط آمریکا و از آن مهمتر، وعده برداشته شدن تحریمهای سوریه با وساطت محمدبن سلمان بود. ترغیب عربستان و سوریه به پیوستن به پیمان ابراهیم و تلاش برای دو قطبیسازی میان کشورهای عربی هم پیمان آمریکا با ایران ، از لایههای آشکار دیگر در این سفر بود. لایههای پنهان این سفر اما از نقطه نظر تحلیلی و فهم روندهای آینده اهمیت بیشتری دارد.
سفر ترامپ به خلیج فارس، کنشهای کلامی، رفتاری و مجموعه قراردادهای منعقد شده میان آمریکا با سه کشور عربی عربستان، قطر و امارات، لایههای پنهان دهگانهای را به ذهن متبادر میکند:
١) این سفر ثابت کرد، تحلیل رایجِ مشهور شده مبنی بر اینکه «آمریکا برای مقابله و رقابت با چین به دنبال رها شدن از خاورمیانه است»؛ فاقد اعتبار میباشد. آمریکا طی سالهای اخیر، الگوی مداخله خود را در منطقه غرب آسیا تغییر داده است؛ اما آن را رها نکرده و قصد رها کردن منطقه را نیز ندارد. اتفاقاً یکی از حوزههای رقابت آمریکا با چین در همین منطقه غرب آسیا است که شاهد افزایش رقابت قدرتهای بزرگ و قدرتهای نوظهور در آن هستیم. آمریکا صرفأ الگوی مداخله در منطقه غرب آسیا را از مداخله مستقیم به مداخله یا موازنهسازی از دور (offshore-balancing) با ابزار نیروهای نیابتی خود تغییر داده است.
٢) منطقه غرب آسیا را نمیتوان مانند گذشته بسیط و یکپارچه دید و نسخههای کلی برای آن ارائه کرد. اکنون روندهای جاری در زیرسیستم خلیج فارس با روندهای جاری در زیرسیستم منطقه شامات نه تنها متفاوت، بلکه در مواردی متضاد با یکدیگر هستند.
٣) در منطقه خلیج فارس ثبات طلبی به نقطه گرهای مشترک میان همه کشورهای پیرامون خلیج فارس و قدرتهای بزرگ از جمله چین و آمریکا تبدیل شده است. همچنین در این منطقه مؤلفههای تنشزدا از مؤلفههای تنشزا پیشی گرفته و برتری دارند. مؤلفههای ژئواکونومیک نیز با مؤلفههای ژئوپلیتیک در شرایط توازن قرار گرفته است. خروجی این وضعیت اهمیت ثبات منطقه خلیج فارس و ممانعت از بیثباتی و جنگ است که توسط عربستان، امارات، قطر، عمان، بحرین، کویت، عراق، چین و حتی آمریکا دنبال میشود. ایران نیز که از دیرباز در تئوری و عمل به دنبال حفظ ثبات و آرامش در خلیج فارس بوده است.
٤) اولویت آمریکا در سیاست خارجی، اولویتهای تجاری و اقتصادی است و تا جایی که بتواند از ورود به منازعه پرهیز خواهد کرد. بر این اساس آمریکا در موضوع هستهای ایران ترجیحأ به دنبال حل مسئله از طریق دیپلماسی است. این سفر نشان داد سناریوهای فاجعهآمیز « خدعه آمریکا در قالب مذاکره به منظور آماده کردن افکار عمومیبرای جنگ علیه ایران» سناریوی ضعیفی است؛ اگرچه به عنوان یک سناریوی ممکن در میان دهها سناریوی بدیل دیگر همواره باید به آن نظر داشت و علائم آن را دیدهبانی کرد.
٥) این سفر نشان داد، جنگ احتمالی ایران با آمریکا مخالفانی جدی دارد که در رأس آنها کشورهای عربی خلیج فارس قرار دارند. بر این اساس میتوان دیپلماسی پنهان عربستان با آمریکا به منظور حل مسئله هستهای ایران از طریق توافق را باور کرد.درنتیجه، سناریوی «گارسیا سوار بر دلارهای عربی» یعنی پرداخت هزینه انتقال و تجهیز نظامی جزیره دیگو گارسیا توسط دلارهای کشورهای عربی را میتوان سناریویی ضعیف دانست.
٦) اظهارات ضد ایرانی ترامپ همچنین نشان داد که برداشتن همه تحریمهای اقتصادی ایران در توافق احتمالی پیش رو خیلی خوشبینانه است. راهبرد احتمالی در مذاکره پیش رو «کم در برابر کم» خواهد بود. چنانچه توافقی صورت بگیرد آمریکا احتمالاً گزینه نظامی را در قبال تأسیسات هستهای ایران کنار میگذارد و از حمله رژیم اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران جلوگیری خواهد کرد و برخی از تحریمهای غیر مؤثر ایران را برخواهد داشت. سپس در قبال گامهای بعدی با مذاکره با ایران در قبال موضوعات منطقهای، موشکی، سیاسی و حقوق بشری حاضر به حذف تحریمهای دیگر خواهد شد.
٧) این سفر نشان داد آمریکا و رژیم صهیونیستی در مسائل مربوط به منطقه غرب آسیا اتفاق نظر کامل ندارند و اختلافاتی میان آنها هست. این اختلافات میتواند در مورد مذاکرات ایران با آمریکا هم وجود داشته باشد. وجه مثبت این اختلاف برای ایران این است که آمریکا به دامِ جنگ علیه ایران نمیافتد. وجه منفی آن نیز این است که ممکن است اسرائیل پس از توافق احتمالی ایران با آمریکا، خودسرانه بازی را بر هم زده و در ائتلاف پنهان با چند کشور اروپایی دست به عملیات خرابکاری یا ترور بدون برعهده گرفتن مسئولیت بزند.
٨) این سفر، وزن عربستان را در معادلات آتی سیاسی، امنیتی و اقتصادی منطقه افزایش داد. اولاً نشان داد عربستان هم وزن ترکیه در سوریه نفوذ دارد؛ ثانیأ نشان داد در دولت ترامپ، عربستان و رژیم اسرائیل ، مهمترین همپیمانان آمریکا در منطقه هستند؛ ثالثأ جایگاه بالای عربستان در مذاکرات هستهای ایران و آمریکا را ثابت نمود.
٩) اظهارات ترامپ در مورد مقایسه ایران قدیم با ایران جدید و گذشته و حال کشورهای عربی نشان داد که او در ایجاد جنگ روانی از هوش سیاه و شیطانی بسیاری برخوردار است. اظهارات او مسئولین جمهوری اسلامی را به واکنش وادار کرد و این دقیقأ همان چیزی بود که ترامپ میخواست.
١٠) در نهایت سفر ترامپ به منطقه و مجموعه کنشها و واکنشها نشان داد، غرب آسیا مملو از عدم قطعیتهاست و «پیچیدگی، ابهام و عدم قطعیت» کماکان سه مؤلفه اصلی مسائل سیاسی و امنیت منطقه طی سال ٢٠٢٥ خواهد بود.
سیدمحمدحسینی؛ کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)