مکعب روبیک نظم منطقه ای در خلیج فارس

۱۰ مرداد ۱۴۰۲
مشاهده ۱۵۲۱

توافق ابراهیم در سال 2020 روند جدیدی در تحولات غرب آسیا و به خصوص در منطقه خلیج فارس در شکل دهی نوین به ترتیبات امنیت منطقه ای و نظم منطقه ای قلمداد می‌شد. اما به تدریج دومینوی عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی با سد مخالفت سایر کشورهای عربی و عدم پذیرش در میان افکار عمومی‌کشورهای عربی منطقه مواجه شد. با این حال چندی است زمزمه‌هایی برای تسری توافق ابراهیم به برخی از کشورهای دیگر از جمله عربستان شنیده می‌شود.

بر اساس این گزارش ها عربستان و امریکا در حال دستیابی به امکان توافق امنیتی متقابل هستند که شامل عادی سازی روابط عربستان سعودی با رژیم صهیونسیتی  مشروط بر امکان راه‌حل دو کشور در رابطه با بحران فلسطین می‌شود. این درحالی است که هنوز چندماهی از بیانیه مشترک چین و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، توافق ایران و عربستان با میانجیگری چین و بیانیه مشترک اخیر روسیه و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نگذشته است.

سئوال اساسی این است که آیا ترتیبات امنیتی منطقه خلیج فارس تغییر کرده و نظم نوینی در حال شکل گیری است و یا روند گذشته ادامه دارد؟ کدامیک از تحولات منطقه ای گاهاً متناقض همچون تتنش زدایی میان ایران و عربستان و یا نزدیکی چین به کشورهای خلیج فارس و یا توافق متقابل  احتمالی امنیتی عربستان و امریکا و عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی، مصداق نظم نوین در حال گذار منطقه ای است؟

 در پاسخ باید گفت؛ تغییر و تحول در سطح نظام بین الملل منجر به پویایی‌ها و دگرگونی‌های سطحی و عمیق در سطح منطقه ای می‌شود. به نحوی که به دلیل شرایط سیال فعلی نظام بین الملل ناشی از تغییر دائم در مولفه‌های قدرت و کنشگران، انتظار تغییر معادلات و ترتیبات امنیتی منطقه ای حتی متعارض دور از انتظار نیست و این پویایی‌ها تا شکل گیری نظم مستقر ادامه خواهدیافت.

نظم و ترتیبات امنیتی منطقه خلیج فارس همانند مکعب روبیک است که تغییر در هر جزئی از آن منجر به تغییر در سایر ابعاد و الگوریتم آن می‌شود.  در واقع تغییر نگرش کنشگران فرامنطقه ای و پویایی‌های درون منطقه ای هرلحظه می‌تواند شرایط جدیدی در مقابل الگوهای امنیتی منطقه ای قرار دهد. لذا برای تصویرسازی از نظم موجود منطقه ای در خلیج فارس و پویایی‌های آن باید شرایط کنشگران فرامنطقه ای و پویایی‌های درونی منطقه را به صورت منسجم مورد بررسی قرار داد.

امریکا و نظم منطقه ای خلیج فارس

منطق راهبردی امریکا در رابطه با خلیج فارس از محور منافع حیاتی و استفاده از همه ابزار برای حفظ جایگاه  به منطق راهبرد چرخش به سمت آسیا (The Pivot towards Asia) و موازنه فراساحلی (Offshore balancing) از دوران اوباما تغییر جهت داده است. این راهبرد به صورت مداوم و متناسب با تحولات داخلی، منطقه ای و بین المللی با برخی تغییرات تاکتیکی ادامه یافته است.  

موازنه فراساحلی به معنای استفاده یک قدرت از توان قدرت های منطقه ای برای جلوگیری از افزایش قدرت های متخاصم و حفظ منافع است. بر این اساس اگر قدرت هژمونیک در منطقه خلیج فارس به صورت بالقوه وجود نداشته باشد، نیازی به به استقرار نیروی امریکایی وجود ندارد و احاله مسئولیت(Buck passing) به کنشگر منطقه ای داده می‌شود. چرا که امریکا تصور می‌کند زمان لازم برای مقابله با تهدید را دارد. امریکا از این راهبرد در خلیج فارس برای اهدافی همچون تامین امنیت انتقال انرژی، تامین امنیت منطقه ای مطلوب امریکا و مقابله با نفوذ ایران بهره می جوید.

راهبرد موازنه فراساحلی در دوران بایدن نیز با برخی تغییرات ادامه یافته است. به عبارت دیگر تغییر الگوی حضور نظامی امریکا در خلیج فارس و افزایش نقش متحدان منطقه ای امریکا ، شرایط مطلوب امریکا را به سمت نظم تک ستونی و ائتلاف سازی منطقه ای در مقابل ایران برای ایجاد موازنه مطلوب رهنمون کرده است. البته کنشگری سایر کنشگران فرامنطقه ای از جمله چین و یا تحولات درون منطقه خلیج فارس نحوه کاربرد موازنه فراساحلی را تغییر می دهد.

روندهای دورن منطقه ای خلیج فارس

روندهای قبلی همکاری و امنیت در درون منطقه خلیج فارس در سال های اخیر متاثر از چند مفروض بود که عموماً کنشگران مبتنی بر این مفروضات سیاست خارجی خود را در دو سطح منطقه ای و بین المللی تنظیم می‌کردند. این مفروضات عبارتند از :

الف) ترتیبات سیاسی- امنیتی در خلیج فارس بر اساس«موازنه قدرت» قادر به حفظ امنیت و ثبات در منطقه است. چنین سیستمی تنش، عدم اعتماد، بحران و جنگ را در منطقه کنترل می‌کند.

ب) دوستی یک بازیگر با بازیگر دیگر متضمن خصومت با بازیگر دیگر است. به عنوان مثال نزدیکی ایران به عربستان سعودی، لزوماً موجب طرد رژیم صهیونیستی و دیگر بازیگران کوچک منطقه است.

ج) نیروی موازنه ساز در منطقه از طریق حضور و مشارکت قدرت فرامنطقه ای تامین می‌شود. گاهی این موازنه از طریقه احاله مسئولیت به کنشگر منطقه ای شکل می‌گیرد.

تغییر و تحولات نظام بین المللی و منطقه ای باعث شده است که تقریباً همه مفروضات قبلی با چالش ها و علامت سئوال های اساسی روبرو شود. در این شرایط رخدادها و رویدادهای متفاوت از گزارهای قبلی درحال رخ دادن است که نشان می دهد شرایط درحال تغییر است و نوعی بازآرایی ترتیبات امنیتی منطقه خلیج فارس مشاهده می‌شود.

 به عبارت دیگر بر اساس مفروضه‌های گذشته اصولاً پیگیری سازش میان رژیم صهیونیستی و عربستان از سوی امریکا در شرایط فعلی منطقه امری غیرعقلانی است. چرا که در حال حاضر دوران تنش زدایی میان کشورهای عربی و این رژیم است و احتمال درگیری نظامی و شکل گیری بلوک عربی علیه عبری شبیه آنچه در دوره‌های گذشته رخ داده است؛ بسیار بعید می‌باشد. همچنین ایران و عربستان به تارگی روند تنش زدایی را آغاز کرده اند و هرگونه نزدیکی عربستان به رژیم صهیونیستی می‌تواند با واکنش ایران مواجه شود.

 از سوی دیگر روابط بایدن و نتانیاهو و روابط میان رژیم اسرائیل و امریکا درحال حاضر در فرآیندی نیست که بایدن بخواهد هزینه گزافی بپردازد. دولت بایدن از روند شهرک سازی، موضع رژیم صهیونیستی در قبال جنگ اوکراین و تحولات داخلی این رژیم از جمله لایحه قضایی رضایت چندانی ندارد.

همچنین عربستان نیز در همکاری با امریکا متحد سابق نیست. افزایش همکاری با چین، به کارگیری سیاست متنوع سازی امنیتی و تنش زدایی با ایران و عدم حمایت کامل از سیاست های امریکا در قبال تحولات منطقه ای به هیچ وجه نشان دهنده امکان توافق امنیتی متقابل امریکا و عربستان را نشان نمی داد.

این درحالی است که پویایی‌های نظام بین الملل و منطقه ای امکان شکل گیری روندهای حتی متعارض را برای نظم بخشی به مکعب روبیک منطقه خلیج فارس ممکن می‌کند. در شرایط فعلی امریکا علی رغم اختلافات با صهیونیست ها و عربستان و رقابت با چین  به دنبال تنظیم مجدد راهبرد موازنه فراساحلی است و توازن بخشی جدید را در دستور کار قرار می دهد. عربستان نیز علی رغم تنش زدایی با ایران و مشارکت راهبردی با چین با تنوع بخشی به موازنه امنیت حتی  ممکن است وضعیت عادی سازی را اعلام نماید.

بنابراین باید گفت در نظام درحال گذار منطقه ای منبعث از تحولات نظام بین الملل مفروضات نوینی شکل گرفته است که معنا و ماهیت مفاهیمی  چون امنیت، منافع و موازنه را دگرگون کرده است. مفروضات نوین عبارت از « تقدم کارایی و توسعه اقتصادی بر مشروعیت»، «سیاست زدایی از همگرایی منطقه ای»، «تنوع بخشی در رویکردهای اقتصادی»، «تنوع بخشی در شراکت راهبردی» و «حرکت به سمت موازنه امنیتی به جای موازنه قوا با مشارکت همه کنشگران» می‌باشد. اگرچه این روندها تثبیت نشده است و همچنان منبعث از سایر مولفه‌ها درحال تغییر و بازآرائی است.

حمید نجف نیا، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی

(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست)    

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است