آسیایی‌ شدن و بازتعریف راهبرد نگاه به شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

۵ آذر ۱۴۰۴

تحول ساختاری نظام بین‌الملل در دو دهه اخیر به تدریج موجب دگرگونی در مبانی مادی و هنجاری قدرت شده است. روند تمرکززدایی از غرب و افزایش نقش بازیگران آسیایی در شکل‌دهی به اقتصاد جهانی، قواعد حکمرانی بین‌المللی و شبکه‌های فناوری، از نشانه‌های بارز این تغییر است. در نتیجه، مفهوم «شرق» دیگر صرفاً یک جهت جغرافیایی نیست، بلکه به‌مثابه یک حوزه تمدنی و راهبردی با ظرفیت‌های معرفتی، اقتصادی و نهادی جدید مطرح می‌شود. در چنین بستری، سیاست نگاه به شرق در جمهوری اسلامی ایران را می‌توان به‌عنوان بخشی از فرایند تطبیق راهبردی با نظم نوظهور آسیایی تحلیل کرد؛ نظمی‌که در آن توزیع قدرت و معنا هر دو از الگوی غرب‌محور فاصله می‌گیرند و اشکال متکثر توسعه و همکاری درون‌قاره‌ای جایگزین محوریت انحصاری غرب می‌شود.


از منظر نظری، آسیایی‌ شدن بیانگر انتقال تدریجی وزن ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی نظام جهانی به آسیاست. این انتقال نه حاصل تصمیم سیاسی واحد، بلکه نتیجه هم‌زمانی سه روند تاریخی است: نخست، اشباع ظرفیت‌های رشد در نظام سرمایه‌داری غربی و نیاز به بازارها و نیروی کار آسیایی؛ دوم، ارتقای توانمندی فناورانه و زیرساختی قدرت‌های نوظهور در شرق؛ و سوم، شکل‌گیری گفتمان‌های غیرغربی درباره توسعه، حکمرانی و مشروعیت سیاسی. در نتیجه، آسیا از موضوع سیاست جهانی به یکی از منابع تعریف آن بدل شده است. در این شرایط، ایران با موقعیت میانجی‌گر میان غرب آسیا، آسیای مرکزی و شبه‌قاره، ناگزیر از بازتنظیم جایگاه خود در چارچوبی است که محوریت کنش در آن به سمت شرق منتقل می‌شود.


از منظر تحلیلی، نگاه به شرق را می‌توان واکنش نظام‌مند دستگاه سیاست خارجی ایران به سه محدودیت اصلی دانست: محدودیت ساختاری در نظام بین‌الملل ناشی از تمرکز قدرت در غرب، محدودیت محیطی در غرب آسیا به‌سبب ناامنی و رقابت‌های منطقه‌ای، و محدودیت نهادی ناشی از انحصار ساختارهای اقتصادی جهانی در اختیار نهادهای غربی. پاسخ ایران به این محدودیت‌ها، نه در قالب انزواگرایی بلکه در قالب گسترش پیوندهای متنوع با بازیگران آسیایی تعریف شده است. از این منظر، سیاست نگاه به شرق استمرار منطقی دکترین استقلال سیاسی جمهوری اسلامی است که هدف آن ایجاد موازنه درون‌نظامی از طریق تعمیق روابط با مراکز جدید قدرت است.


در سطح مفهومی، نگاه به شرق مستلزم بازتعریف خود «شرق» در چارچوب فرایند آسیایی‌ شدن است. شرق در این تلقی نه یک «دیگری» در برابر غرب، بلکه شبکه‌ای از مناسبات اقتصادی، فناورانه و فرهنگی است که بر مبنای اصل هم‌زیستی و استقلال متقابل عمل می‌کند. این تعریف موجب می‌شود که سیاست نگاه به شرق از سطح یک جهت‌گیری سیاسی به سطح یک راهبرد ساختاری ارتقا یابد. در چنین چارچوبی، ایران نه صرفاً به‌دنبال جابه‌جایی شریکان اقتصادی، بلکه در پی بازسازی موقعیت خود در مدار قدرت آسیایی است؛ مداری که در آن همکاری اقتصادی با چین، تعامل فناورانه با هند، و مشارکت امنیتی با روسیه، اجزای مکمل یک منطق کلان‌تر هستند.


از حیث تاریخی، نگاه به شرق در ایران واجد سابقه‌ای فراتر از تحولات معاصر است. سنت سیاست شرقی در ایران بر ترکیب دو مؤلفه استوار است: پیوستگی سرزمینی با ساختارهای آسیایی و پیوستگی معرفتی با گفتمان عدالت‌محور شرق. این دو مؤلفه در دوره‌های گوناگون تاریخ ایران – از سیاست‌های موازنه منفی در قرن نوزدهم تا سیاست نه شرقی نه غربی پس از انقلاب اسلامی – اشکال متفاوتی یافته‌اند، اما جهت‌گیری کلی آن‌ها حفظ استقلال تصمیم‌گیری در برابر انحصار قدرت جهانی بوده است. از همین‌رو، نگاه به شرق در سیاست خارجی کنونی را می‌توان ادامه‌ی منطقی همان سنت تاریخی دانست که اکنون در قالب مناسبات نوین آسیایی بازتولید می‌شود.


از دیدگاه نظریه‌های روابط بین‌الملل، سیاست آسیایی‌ شدن ایران را می‌توان در چارچوب نئورئالیسم ساختاری و واقع‌گرایی تدافعی تفسیر کرد. در شرایطی که توازن قدرت جهانی در حال تغییر است، کنشگر منطقی با هدف بقا و ثبات، به‌دنبال ائتلاف‌سازی با قدرت‌های هم‌سو در حوزه‌های هم‌جوار می‌رود. این رفتار در عین حال با مؤلفه‌های سازه‌انگارانه همراه است؛ زیرا سیاست نگاه به شرق نه‌تنها به منطق مادی توازن قدرت بلکه به بازتعریف هویت بین‌المللی جمهوری اسلامی نیز مربوط می‌شود. هویت ایران در این چارچوب بر استقلال، عدالت و مخالفت با سلطه استوار است؛ ارزش‌هایی که در گفتمان‌های آسیاییِ نوظهور نیز بازتاب یافته‌اند. به بیان دیگر، آسیایی‌ شدن برای ایران هم راهبردی مادی است و هم بازتولید هویت سیاسی در سطح بین‌الملل.


تداوم و تعمیق آسیایی‌ شدن مستلزم درک شبکه‌ای از وابستگی متقابل میان ایران و سایر قدرت‌های آسیایی است. ایران در تعامل با شرق نه به‌عنوان تابع، بلکه به‌مثابه کنشگری که توانایی تولید معنا و نظم منطقه‌ای دارد، تعریف می‌شود. این تعریف با منطق چندجانبه‌گرایی در آسیا هم‌خوان است؛ منطقی که در برابر ساختارهای هژمونیک غرب، بر استقلال نسبی و توزیع متوازن منافع تأکید دارد. در این چارچوب، عضویت ایران در نهادهایی چون سازمان همکاری شانگهای یا بریکس را باید نه رویدادی صرفاً دیپلماتیک، بلکه نشانه‌ای از تثبیت موقعیت ایران در شبکه قدرت آسیایی دانست.


برآیند کلی چنین روندی آن است که سیاست نگاه به شرق، در قالب آسیایی‌ شدن، بخشی از فرآیند بازتنظیم نظم جهانی است. جمهوری اسلامی ایران از طریق این سیاست، در پی تثبیت موقعیت خود به‌عنوان قدرتی طالب حفظ وضع موجود در چارچوب نظم آسیاییِ در حال شکل‌گیری است؛ نظمی‌که بر پایه‌ی چندمرکزی، هم‌زیستی و نفی انحصار غربی استوار است. نگاه به شرق در این معنا نه نفی غرب بلکه بازتعریف نسبت ایران با ساختار قدرت جهانی بر اساس منافع و هویت مستقل است. به این ترتیب، آسیایی‌ شدن نه واکنشی به بحران‌های بین‌المللی، بلکه بخشی از گذار تدریجی سیاست خارجی ایران به سطحی از خودآگاهی راهبردی است که در آن، شرق به عنوان فضای تحقق استقلال و توازن، جایگاه مرکزی می‌یابد.


سجاد عطازاده، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی

(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست) 

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است